درآمیختگی زبان و فرهنگ
هنگامی که از پارسیگویی با دوستانم سخن میگویم، پرسشی که بسیار آورده میشود، «چرا» است. این پرسش بجا است، برای همین در این نوشته میکوشم از دید خودم پاسخی به این پرسش بدهم.
نخست، نیاز میدانم که روشن کنم چه چیزهایی از دید من پاسخی بر این چرایی نیستند. گاهی زمانی که در مورد پارسیگویی گفتگو میشود، برخی گمان میبرند این از روی «برتر» داستند زبان پارسی به دیگر زبانهاست؛ ولی از دید من اینگونه ترازبندی زبانها از پایه چالشبرانگیز است، زبانها برتر از دیگر نیستند، و بر در همین سو، زبان پارسی هم برتر از زبان عربی، ترکی، فرانسوی یا دیگر زبانهایی که با آنها آمیخته شده نیست.
در همین سو، انگیزه زدایش همهی واژههای ناسره از پارسی روزانه نیست. من گمان نمیکنم که در هیچ هنگامی در آینده، در این جهانی درآمیخته در هم، زبانی بتواند سراسر «سره» بماند. زبانها با هم درآمیخته میشوند و این بخشی سرشتین از فرایند رویش آنهاست.
پس چرا؟
انگیزهی من از کوشش برای بازیابی زبان پارسی سره، بدست آوردن دیدی به فرهنگ و زندگی گذشتگانمان است. زبان و فرهنگ بسیار با هم درآمیخته هستند، و دگرش یکی از آنها، در دیگری نمان میشود. برای روشن شدن این سخن، چند نمونه از درآمیختگی و دگرش زبان و فرهنگ و زندگی مردمان در کنار هم را با هم میخوانیم.
هند و پرچم زرپرانی
پرچم هند را اگر ببینیم به چشم، بیشترمان میگوییم این پرچم از رنگهای نارنگی، سپید و سبز ساخته شده، ولی با نگاهی به سرگذشت رنگ نارنگی، نکتهی داستان را خواهیم گرفت.
رنگ نارنگی، که در زبانهای هندی-اروپایی نامش از ریشهی بسیار کهن «nāraṅgamu» کنادایی گرفته شده، در درازای زمان جایگزین واژهی دیگری شد که برای نشانکردن این رنگ بکار برده میشد: زرپران.
پیش از آنکه واژهی نارنگی به زبانهایی چون انگلیسی برسد، و برای نشانکردن این رنگ بکار برود، این رنگ را رنگ «زرپرانی» یا در زبانهای گوناگون با واژههای بدست آمده از آن چون زعفران (عربی)، safranum (لاتین)، azafrán (اسپانیایی) و saffron (انگلیسی) نشان میکردند. (Asbaghi, 1988)
ازینرو، رنگ پرچم هند نارنگی نیست، چرا که زرپرانیاست، ولی با گذشت زمان، با جایگزین شدن واژهی نارنگی بجای واژهی زرپران، از آنجایی که رنگ زرپران با رنگ نارنگ کمی گوناگونی دارد، دید مردم دربارهی رنگ پرچم هم دگرگون شد، و مردم پرچم هند را در بسیاری از کشورها، به رنگ نارنگی میشناسند.
این نمونهایست از هُنایش زبان بر فرهنگ و دید ما به جهان، چرا که زبان ابزاریست برای دستهبندی جهان، تا بتوانیم آن را آسان تر دریابیم و برای همسو شدن در دریافتمان از پیرامونمان آن را بکار میبریم. با دگرش واژهی بکار برده شده برای نشاندن یک رنگ، میتوان رنگ بکار برده شده در جهان را دگرگون کرد. پندارید که اگر همچنان رنگ زرپرانی بجای رنگ نارنگی در فرهنگهای ما بود، میتوانیم گمان کنیم که رنگهای بکار برده شده در پوشاک، بستهبندیها، ماشینها و همهچیز گونهی دیگری میبود.
سرچشمهها
- Asbaghi, A. (1988). Persische Lehnwörter im Arabischen. Harrassowitz.